اوّلین دل نوشته
خیلی وقته که ننوشتم...ولی الان دیگه این تنها کاریه که از دستم برمیاد تا شاید یه کم آروم بشم...
اینم از حکایت منو دلم...
چه قصه ی غریبی.
این دنیا چه بازیایی که نداره...
--------------------------------------------
نوشتن از نبودنت ، بهم کمک نمیکنه
هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه
نشوندنت رو معنیه عمیق و ناب واژه ها
پیچیدنت به هرم استعاره ها ، بهم کمک نمیکنه
هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه
خط زدن نوشته هام ، سوزوندن ترانه هام
بغضای تلخه بینه روز ، شبگریه های بیصدا، بهم کمک نمیکنه
هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه
نه ، هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه
اینکه به خوابه من میای ، عاشق خنده هات میشم
اینکه تو لحظه لحظه هام ، جون میگیرم ، فدات میشم
برگشتنه روزایه خوب ، قصه ی بوی پیرهنت
اینکه چشامو پس بدی ، حتی دیگه اومدنت...بهم کمک نمیکنه
هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه
نه ، هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه
نه ، هیچ چیزی بعد رفتنت ، بهم کمک نمیکنه...